بسم ا...الرحمن الرحیم
وصیت نامه شهید ولی ا... اسماعیل پور
سوره مبارکه آل
عمران آیه ۱۶۹
وَلا
تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ
بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ﴿۱۶۹﴾
(ای
پیامبر!) هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند، مردگانند! بلکه آنان
زندهاند، و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند.
به رهبر وبنیانگذار جمهوری اسلامی ایران امام امت خمینی(ره)بت شکن ومردم شریف ایران وسلام به خانواده های شهداو خانواده عزیزم که به من اجازه رفتن به میدان نبرد وپیکار در راه خدا را دادند وافتخار جنگیدن در راه خدا را نصیب من کردند اگردر این راه کشته شدم از پدر ومادرم میخواهم هیچ ناراحت نباشند و گریه زاری نکنند و فقط دعا کنند که خداوند بزرگ مرا مورد لطف و رحمت خود قرار داده و در زمره شهیدان درگاهش قرار دهد.الان در صورتی دارم وصیتنامه ام را مینویسم که صدای یا زهرا و یا بن الحسن از جمعیت داخل پادگان بلند است چون آخر امشب شب جمعه است و شاید هم شب جمعه همه ما باشد که میتوانیم دعای کمیل بخوانیم هر کس که به هر راهی میرود معمولا هدفی داردو می خوا هد به آن هدف برسد واگر کسی هدفی نداشته باشد انگار که اصلا هیچ راهی را نمی پیمود چون خود نمی داند که برای چه حرکت می کند وبه کجا می خواهند برود وهر گز به هدف نمیرسد چون اصلا هدفی نداشته که به آن برسد اینجانب که به جبهه حق علیه باطل آمده ام هدفی داشته ودارم واین هدف را برایتان بازگو می کنم که اگر خواستند برادران وخواهرانم راهم را ادامه بدهندبدانند که من در چه راهی قدم گذاشته ام و مقصدم کجا می باشد.اول باید بگو یم که این راه را خود،آگاهانه و به میل و اراده خود اختیار کرده ام و هیچگونه زور و اجباری هم نبود بلکه بزور توانستم از پدر ومادرم رضایت بگیرم و از آمدنمنیز خیلی خوشحال می باشم و هیچ ناراحت نیستم که در این راه کشته شوم چون بزرگترین سعادت بشر همان شهادت میباشد.امّا هدفم از آمدن به جبهه آزادی میهن اسلامی ایران از دست دشمنان غاصب ویاری و جهاد درراه خدا می باشد ومن آمده ام تا در راه خدا جهاد کنم وطبق فرموده خدا کافران را بکشم واسلام ومیهن اسلامی را از قید وبند ظالمان ومتجاوزان وکافران نجات دهم.یک وصیت به ملت عزیز و شهید پرور ایران که همه چیزش را در گرو اسلام گذاشته است دارم و آن اینکه امام امت را تنها نگذارند وهمیشه و در همه جا او را یاری کنند و دست از یاریش بر ندارندچون این امام ما کسی است که امام زمان(عج)بوسیله رزمندگان برای او سلام می رساند وخودحضوراً در اتاق ایشان با او صحبت میکنند واین یک حقیقت محض است.آیا میدانید امام در مواقعی که ملاقات ندارند چکارمی کنند؟ ای ملت عزیز ایران بدانید که امام در آن موقعها دارد با امام زمان(عج) صحبت میکند و درباره مسائل با هم حرف میزنند پس ای ملّت ایران باید افتخار کنید که چنین رهبری دارید که امام زمان(عج) با او جلسه خصوصی برقرار میکند.ای ملّت کاری نکنید که قلب او آزرده شود. مادر عزیزم شیرت را بر من حلال کن و اگر از طرف من به تو ناراحتی رسیده که میدانم رسیده امیدوارم که مرا ببخشی . مادرم هرگز در مرگ من گریه نکن چون راهی بود که خودم آنرا انتخاب کردم که آرزوی قلبی من بود و آرزوی هر مادری است که فرزندش به آرزویش برسد.پس خوشحال باش که فرزندت به آرزویش رسیده و تازه اگر می خواهی گریه کنی برای شهدای صحرای کربلا گریه کن مخصوصاً برای علی اکبر امام حسین(ع)و صبر واستقامت را پیشه گیر.پدر عزیزم مرا در هر کجا که خود مبخوا هی دفنم کن وهر کاری از قبیل ختم ودیگر مجالس عزاداری را به میل خودت انجام بده.برادران عزیزم من از شما می خواهم که از آزارهایی که از من به شما رسیده ببخشید و مرا مورد عفو ومرحمت خود قرار بدهید و اگر من شهید شدم پول ودوربین وکلیه وسایل وکتابم را به یحی بدهید واز او میخواهم که کتابم را خوب نگهداری کرده و به کسانی که احتیاج به کتاب دارند، بدهند . و وقتی که خواندند دوباره سرجایش بگذارند و آن پولهایی که در بانک صادرات دارم و مبلغ 80000 ریال می باشد مال یحیی و پول بانک دیگر که تقریبا 15000 ریال می باشد را به جبهه های جنگ بدهید.
از کلیه برادرانی و آشنایانی که آزارم به آنها رسیده معذرت خواسته و از آنها میخواهم که مرا عفو کرده و از سر تقصیرم بگذرند. در ضمن از برادرانم میخواهم که اگر کتاب یا پول یا چیزی از کسی در نزدم باقی مانده به آنها برگردانید. دیگر عرضی برای نوشتن ندارم فقط امام را دعا کنید ودست از یاری او بر ندارید. همه باهم ده بار: ((خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار))
شهید ولی ا... اسماعیل پور
پنجشنبه2\2\1361شب جمعه
زندگی نامه شهید ولی الله اسماعیل پور لنگوری
بسمه تعالی
شهید ولی الله اسماعیل پور دوم فروردین 1344 در شهر بابل روستای لنگور دیده به جهان گشود.و بعد از یکسال به دبستان سعیدالعلما رفت ودوران ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت گذراند از نظر در خیلی موفق بود. با وجود اینکه در سال سوم راهنمایی بود اولین مبارزات خود را شروع کرد سال 57 اوایل انقلاب مبارزات علیه رژیم دیکتاتوری شاه ملعون داشت و در تمامی تظاهرات و راهپیمایی ها و در گیری ها شرکت داشت. همچنین در ستاد بسیج و گروه مقاومت سپاه پاسداران در مسجد کاظمبیک فعالیت داشت و شبها به نگهبانی و گشت می پرداختند . در سال دوم نظری دبیرستان عضو انجمن اسلامی مدرسه سیدالشهدا بابل در آمد و همین موقع جنگ شروع شد .
وی بعد از امتحانات خرداد سال 60 به دوره آموزش نظامی پادگان چالوس رفت روحیه خوش اخلاق و بشاشی داشت . و در چالوس با منافقین درگیر شده و یکی از آنها را مجروح کرد . کتب مذهبی را مطالعه می کرد و حدود 130 کتاب در کتابخانه وی باقی است.بعد آموزش به جبهه گیلانغرب روانه گشت و سه ماه در آنجا بود . 18 محرم به بستان بعنوان معاون فرمانده گروهان و فرمانده دسته 22 نفره گشت دو ماهی را آنجا بود .
با آخر بعنوان بی سیم چی به عملیات فتح المبین شوش اعزام شد. بعد از 10 روز تلفن کرد و به مادر گفت: مادر جان ناراحت نباش تا چند روز دیگر حمله می شود و بعد از پاسخ حمله، یعنی 10 روز دیگر می آئیم . 10 روز بعد نز دیک اذان ظهر چند تن از براردان سپاه خبر شهادت او را آوردند . در جبهه خرمشهر عملیات بیت المقدس به شهادت نائل آمد.